راز مسلمانیِ سلمان، این بود که تمام محبتهای خود را در مقابل علی(علیهالسلام) فانی کرده و یکپارچه مظهر او و ارادۀ او شده بود. برای همین بقیةالله شد که از بهترینهای گذشته باقی مانده است. پس نور وجودش امروز نیز حضور دارد و میتوانیم به او متوسل شویم تا کار امام را برایمان بکند.
"أَشْهَدُ أَنَّكَ أَطَعْتَ اللَّهَ كَمَا أَمَرَكَ، وَ اتَّبَعْتَ الرَّسُولَ كَمَا نَدَبَكَ، وَ تَوَلَّيْتَ خَلِيفَتَهُ كَمَا أَلْزَمَكَ، ...
گواهی میدهم همانا تو خدا را اطاعت کردی، چنانکه فرمانت داد؛ رسول را پیروی نمودی....
سلمان کسی بود که اطاعتش به امر خدا بود؛ نه مثل بسیاری از ما که هرچند کار بد و حرام نکنیم، کار خوبمان هم اطاعت نفس است، نه اطاعت خدا و امام. روحیۀ ولایی آن است که وقتی ولی دستور میدهد، اطاعت کنیم؛ هرچه بود. اما ما اغلب آنقدر خودمان را دوست داریم که به آنچه خدا و امام از ما میخواهند، عمل نمیکنیم؛ اگرچه گاه اسم این روش را ادب در مقابل آنها میگذاریم و میپنداریم کارمان درست است!
این تعارفات که اسمش را ادب میگذاریم همه مطرح کردن خود و نشان دادن خود است؛ اگرچه گمان کنیم داریم در مقابل خدا و امام، ادب به خرج میدهیم و خود را میشکنیم تا شأن آنها را رعایت کنیم! واقعاً چه فکری کردهایم؟!
اگر سیرۀ بزرگان را بخوانیم، میبینیم ادب یعنی نفی خود، نه اثبات خود حتی در نالایقی و گنهکاری. ادب، اطاعت و تبعیت است؛ نشستن سر جای خود است. غیر از این هرچه باشد، تعارفاتی است که برای اظهار خود میکنیم. ادب یعنی هرجا و هرطور ولی خواست، تبعیت کنیم؛ نه هرجا و هرطور خودمان خواستیم. وگرنه دیگر اسمش تبعیت نیست!
شاید بگوییم برخی تعارفها لازمۀ ارتباط است و اگر رعایت نکنیم، موجب ناراحتی میشود. ولی با این همه باید صادق بود. نمیتوانیم برای اینکه دیگران ناراحت نشوند، دروغ بگوییم!
اما صحبت ما، ارتباط با امام و ولیّ است که تعارف در آن، معنا ندارد. امامی که منتظر تعارف ما باشد یا توقع داشته باشد مقامش را نشان دهیم و به او ابراز عزت و احترام کنیم و اگر هم چنین نباشیم، ناراحت شود، اصلاً امام نیست و نمیتواند ما را امامت کند. اگر امام را در درون و به حقیقت بشناسیم، میبینیم آنقدر غنی و محو خداست و محو هدف و مقصدش، که اصلاً در این وادی نیست و حتی اگر مردم قبولش نکنند، برای هدایتشان میکوشد.
نظرات کاربران